اين نه زلفست آنکه او بر عارض رخشان نهاد شاعر : سنايي غزنوي صورت جوريست کو بر عدل نوشروان نهاد اين نه زلفست آنکه او بر عارض رخشان نهاد يارب آن چندين حلاوت در لبي بتوان نهاد گر زند بر زهر بوسه زهر گردد چون شکر تا به عمدا زلف را بر آن رخ تابان نهاد توبه و پرهيز ما را تابش از هم باز کرد آنکه در ميدان مدار گوي در چوگان نهاد از دل من وز سر زلفين او اندازه کرد همچو ماهي کش فلک يک روز در دوران نهاد ديدمش يک روز شادان و خرامان از کشي خوش بخنديد آن...