اقتدا بر عاشقان کن گر دليلت هست درد
شاعر : سنايي غزنوي
ور نداري درد گرد مذهب رندان مگرد | | اقتدا بر عاشقان کن گر دليلت هست درد | محرم درگاه عشقي با بت و زنار گرد | | ناشده بي عقل و جان و دل درين ره کي شوي | هر که شد جوياي او در جان و دل منزل نکرد | | هر که شد مشتاق او يکبارگي آواره شد | کان نگارين روي عاشق مي نخواهد کرد مرد | | مرد بايد پاکباز و درد بايد مرد سوز | بوسه را بر خاک ده چون عاشقان از بهر درد | | خاکپاي خادمان درگه معشوق شو | اندرين ره سر هم آخر در سر اين کار کرد | | هر کرا سوداي وصل آن صنم در سر فتاد | اندرين ره رو همي چون رنگ و بو خواهند کرد | | اي سنايي رنگ و بويي اندرين ره بيش نيست | |