هر که در بند خويشتن نبود

هر که در بند خويشتن نبود شاعر : سنايي غزنوي وثن خويش را شمن نبود هر که در بند خويشتن نبود خويشي خويش را وطن نبود آنکه خالي شود ز خويشي خويش زان که از خويش مرده من نبود من مگوي ار ز خويش بي خبري تن او را ز من کفن نبود در خرابات هر که مرد از خويش از همه جز منت سخن نبود ارنه‌اي مرده هر چه خواهي گوي زين خصومت ورا حزن نبود با سنايي ازين خصومت نيست دل به تيمار ممتحن نبود مست باش اي پسر که مستان را نيستي جز هلاک تن نبود راستي را...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
هر که در بند خويشتن نبود
هر که در بند خويشتن نبود
هر که در بند خويشتن نبود

شاعر : سنايي غزنوي

وثن خويش را شمن نبودهر که در بند خويشتن نبود
خويشي خويش را وطن نبودآنکه خالي شود ز خويشي خويش
زان که از خويش مرده من نبودمن مگوي ار ز خويش بي خبري
تن او را ز من کفن نبوددر خرابات هر که مرد از خويش
از همه جز منت سخن نبودارنه‌اي مرده هر چه خواهي گوي
زين خصومت ورا حزن نبودبا سنايي ازين خصومت نيست
دل به تيمار ممتحن نبودمست باش اي پسر که مستان را
نيستي جز هلاک تن نبودراستي را همي چو خواهي کرد


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط