اي من غريب کوي تو از کوي تو بر من عسس

اي من غريب کوي تو از کوي تو بر من عسس شاعر : سنايي غزنوي حيلت چه سازم تا مگر با تو برآرم يک نفس اي من غريب کوي تو از کوي تو بر من عسس ترسم ز خصمت چون پرم گيتي بود بر من قفس گر من به کويت بگذرم بر آب و آتش بسترم پايم ببوسد اين جهان گر بر تو يابم دسترس در جستنش روز و شبان گشتم قرين اندهان ليلي تويي مجنون منم در کار تو بسته هوس از عشق تو قارون منم غرقه در آب و خون منم باشيم در يک پيرهن ما را کجا گيرد عسس آن شب که ما پنهان دو تن سازيم حالي ز انجمن...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اي من غريب کوي تو از کوي تو بر من عسس
اي من غريب کوي تو از کوي تو بر من عسس
اي من غريب کوي تو از کوي تو بر من عسس

شاعر : سنايي غزنوي

حيلت چه سازم تا مگر با تو برآرم يک نفساي من غريب کوي تو از کوي تو بر من عسس
ترسم ز خصمت چون پرم گيتي بود بر من قفسگر من به کويت بگذرم بر آب و آتش بسترم
پايم ببوسد اين جهان گر بر تو يابم دسترسدر جستنش روز و شبان گشتم قرين اندهان
ليلي تويي مجنون منم در کار تو بسته هوساز عشق تو قارون منم غرقه در آب و خون منم
باشيم در يک پيرهن ما را کجا گيرد عسسآن شب که ما پنهان دو تن سازيم حالي ز انجمن
بينم ز بخت همنشين وصلت ز پيش و هجر پسخواهي همي ديدن چنين با تو بوم دايم قرين
چون جان و دل دارم ترا اين آرزويم نيست بسچون در کنار آرم ترا از دست نگذارم ترا


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط