در عشق تو اي نگار خاموش شاعر : سنايي غزنوي بفزود مرا غمان و شد هوش در عشق تو اي نگار خاموش تو مهر مرا به ياوه مفروش من عشق ترا به جان خريدم تو نيز مرا مکن فراموش هرگز نشود غمت ز يادم تا هست غم توام در آغوش شد خواب ز چشم من رميده مار ا چه دهي تو خواب خرگوش ما را چه کشي به چشم آهوي همچون سر زلفت از بر دوش آويخته شد دلم نگون سار آمد دل من ز درد در جوش تا آب رخم فراق تو ريخت يک روز حديث بنده بنيوش تا کي ز تو خواهم استعانت با...