در عشق تو اي نگار خاموش

در عشق تو اي نگار خاموش شاعر : سنايي غزنوي بفزود مرا غمان و شد هوش در عشق تو اي نگار خاموش تو مهر مرا به ياوه مفروش من عشق ترا به جان خريدم تو نيز مرا مکن فراموش هرگز نشود غمت ز يادم تا هست غم توام در آغوش شد خواب ز چشم من رميده مار ا چه دهي تو خواب خرگوش ما را چه کشي به چشم آهوي همچون سر زلفت از بر دوش آويخته شد دلم نگون سار آمد دل من ز درد در جوش تا آب رخم فراق تو ريخت يک روز حديث بنده بنيوش تا کي ز تو خواهم استعانت با...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
در عشق تو اي نگار خاموش
در عشق تو اي نگار خاموش
در عشق تو اي نگار خاموش

شاعر : سنايي غزنوي

بفزود مرا غمان و شد هوشدر عشق تو اي نگار خاموش
تو مهر مرا به ياوه مفروشمن عشق ترا به جان خريدم
تو نيز مرا مکن فراموشهرگز نشود غمت ز يادم
تا هست غم توام در آغوششد خواب ز چشم من رميده
مار ا چه دهي تو خواب خرگوشما را چه کشي به چشم آهوي
همچون سر زلفت از بر دوشآويخته شد دلم نگون سار
آمد دل من ز درد در جوشتا آب رخم فراق تو ريخت
يک روز حديث بنده بنيوشتا کي ز تو خواهم استعانت
با ياد تو زهر باشدم نوشگر زهر هلاهل از تو يابم
گر زان که نجستم از غمت دوشامشب به جهنم ز جور عشقت


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط