دوش تا روز من از عشق تو بودم به خروش دوش تا روز من از عشق تو بودم به خروششاعر : سنايي غزنوي تو چه داني که چه بود از غم تو بر من دوشدوش تا روز من از عشق تو بودم به خروشچون دل از آتش عشق تو برآوري جوشمي زدم آب صبوري زد و ديده بر دلگاه بودم چو کمانچه ز فراقت به خروشگاه چون ناي بدم از غم تو با نالهچند ازين عشوه خرم من ز تو اي عشوه فروشهر شبم وعده دهي کايم و نايي بر منهر چه در عالم زهرست توان کردن نوشهم به جان تو که بر ياد لب نوشينت