چون نهي زلف تافته بر گوش چون نهي زلف تافته بر گوششاعر : سنايي غزنوي چون نهي جعد بافته بر دوشچون نهي زلف تافته بر گوشوز تن من پريده گردد هوشاز دل من رميده گردد صبرتا شد آن عارض تو غاليه پوشنه عجب گر خروش من بفزودخلق عالم برآورند خروشماه در آسمان سياه شودبه غنوم در انتظار تو دوشتا به وقت سپيده دم يک دمگاه بودم به در نهاده دو گوشگاه بودم بره فگنده دو چشمزهر من گردد از جمال تو نوشخار من گردد از وصال تو گل