دلبرا تا نامه‌ي عزل از وصالت خوانده‌ام

دلبرا تا نامه‌ي عزل از وصالت خوانده‌ام شاعر : سنايي غزنوي اي بسا خون دلا کز ديده بر رخ رانده‌ام دلبرا تا نامه‌ي عزل از وصالت خوانده‌ام گر چه هر تيري که اندر جعبه بد بفشانده‌ام...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دلبرا تا نامه‌ي عزل از وصالت خوانده‌ام
دلبرا تا نامه‌ي عزل از وصالت خوانده‌ام
دلبرا تا نامه‌ي عزل از وصالت خوانده‌ام

شاعر : سنايي غزنوي

اي بسا خون دلا کز ديده بر رخ رانده‌امدلبرا تا نامه‌ي عزل از وصالت خوانده‌ام
گر چه هر تيري که اندر جعبه بد بفشانده‌امبر نشان هرگز نديدم بر دل بي رحم تو
يا دل از دست غم هجران تو برهانده‌امظن مبر جانا که من برگشته‌ام از عاشقي
کاتش دل را به آب ديدگان بنشانده‌امزان همي کمتر کنم در عشق فرياد و خروش
زان که روزي خوانده بودم گرچه اکنون رانده‌امحق خدمتهاي بسيار مرا ضايع مکن
رحم کن بر من نگارا ز آنکه بس درمانده‌امهم تو رس فرياد حالم حرمت ديرينه را


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط