دگر بار اي مسلمانان به قلاشي در افتادم

دگر بار اي مسلمانان به قلاشي در افتادم شاعر : سنايي غزنوي به دست عشق رخت دل به ميخانه فرستادم دگر بار اي مسلمانان به قلاشي در افتادم همه خير و صلاح خود به باد عشق در دادم چو در دست صلاح و خير جز بادي نمي‌ديدم که از رندي و قلاشي نهادستند بنيادم کجا اصلي بود کاري که من سازم به قرايي کجا سودم کند پندت بدين طالع که من زادم مده پندم که در طالع مرا عشقست و قلاشي رسيد اي ساقيان يک ره به جام باده فريادم مرا يک جام باده به ز چرخ اندر جهان توبه نياموزم...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دگر بار اي مسلمانان به قلاشي در افتادم
دگر بار اي مسلمانان به قلاشي در افتادم
دگر بار اي مسلمانان به قلاشي در افتادم

شاعر : سنايي غزنوي

به دست عشق رخت دل به ميخانه فرستادمدگر بار اي مسلمانان به قلاشي در افتادم
همه خير و صلاح خود به باد عشق در دادمچو در دست صلاح و خير جز بادي نمي‌ديدم
که از رندي و قلاشي نهادستند بنيادمکجا اصلي بود کاري که من سازم به قرايي
کجا سودم کند پندت بدين طالع که من زادممده پندم که در طالع مرا عشقست و قلاشي
رسيد اي ساقيان يک ره به جام باده فريادممرا يک جام باده به ز چرخ اندر جهان توبه
نياموزم ز کس پندي چنين آموخت استادمنيندوزم ز کس چيزي چنان فرمود جانانم
که جام مي تواند برد يک دم عالم از يادمز رنج و زحمت عالم به جام مي در آويزم
که من تسبيح و سجاده ز دست و دوش بنهادمالا اي پير زردشتي به من بربند زناري


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.