خيز تا بر ياد عشق خوبرويان ميزنيم شاعر : سنايي غزنوي پس ز راه ديده باغ دوستي را پي زنيم خيز تا بر ياد عشق خوبرويان ميزنيم وز فروغ آتش مي چهرهها را خوي زنيم از نواي نالهي ني گوشها را پر کنيم ما زماني بيت خوانيم و زماني ني زنيم چون درين مجلس به ياد ني برآيد کارها خرقه بفروشيم و خود را بر صراحي ميزنيم زحمت ما چون ز ما مي پارهاي کم ميکند پس نيم اکنون چو غايب چنگ در وي کي زنيم چنگ در دلبر زنيم آن دم که از خود غايبيم در بهار و در خزان و...