خيز تا بر ياد عشق خوبرويان ميزنيم خيز تا بر ياد عشق خوبرويان ميزنيمشاعر : سنايي غزنوي پس ز راه ديده باغ دوستي را پي زنيمخيز تا بر ياد عشق خوبرويان ميزنيموز فروغ آتش مي چهرهها را خوي زنيماز نواي نالهي ني گوشها را پر کنيمما زماني بيت خوانيم و زماني ني زنيمچون درين مجلس به ياد ني برآيد کارهاخرقه بفروشيم و خود را بر صراحي ميزنيمزحمت ما چون ز ما مي پارهاي کم ميکندپس نيم اکنون چو غايب چنگ در وي کي زنيمچنگ در دلبر زنيم آن دم که از خود غايبيمدر بهار و در خزان و در تموز و دي زنيماز براي بي نشاني يک فروغ از آه دلهر چه آن ما را نشانست آتش اندر وي زنيمدفتر ملک دو عالم را فرو شوييم پاک