گفتم از عشقش مگر بگريختم

گفتم از عشقش مگر بگريختم شاعر : سنايي غزنوي خود به دام آمد کنون آويختم گفتم از عشقش مگر بگريختم شور ننشاندم که شور انگيختم گفتم از دل شور بنشانم مگر سخت‌تر شد بند تا بگسيختم بند من در عشق آن بت سخت بود من به جاي خاک آتش ريختم عاشقان بر سر اگر ريزند خاک از عمش کافور حسرت بيختم بر بناگوش سياه مشک رنگ گر چه از صد گونه رنگ آميختم عاجزم با چشم رنگ آميز او
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گفتم از عشقش مگر بگريختم
گفتم از عشقش مگر بگريختم
گفتم از عشقش مگر بگريختم

شاعر : سنايي غزنوي

خود به دام آمد کنون آويختمگفتم از عشقش مگر بگريختم
شور ننشاندم که شور انگيختمگفتم از دل شور بنشانم مگر
سخت‌تر شد بند تا بگسيختمبند من در عشق آن بت سخت بود
من به جاي خاک آتش ريختمعاشقان بر سر اگر ريزند خاک
از عمش کافور حسرت بيختمبر بناگوش سياه مشک رنگ
گر چه از صد گونه رنگ آميختمعاجزم با چشم رنگ آميز او


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط