روا داري که بي روي تو باشم

روا داري که بي روي تو باشم شاعر : سنايي غزنوي ز غم باريک چون موي تو باشم روا داري که بي روي تو باشم نشسته بر سر کوي تو باشم همه روز و همه شب معتکف‌وار سزد گر من هواجوي تو باشم به جوي تو همه آبي روانست به جان جوينده‌ي روي تو باشم اگر چشمم ز رويت باز ماند مرا بپذير تا گوي تو باشم اگر زلفين چوگان کرد خواهي زماني بر لب جوي تو باشم به باغ صحبتت دلشاد و خرم رها کن تا غزل‌گوي تو باشم نگارينا تو با چشم غزالي
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
روا داري که بي روي تو باشم
روا داري که بي روي تو باشم
روا داري که بي روي تو باشم

شاعر : سنايي غزنوي

ز غم باريک چون موي تو باشمروا داري که بي روي تو باشم
نشسته بر سر کوي تو باشمهمه روز و همه شب معتکف‌وار
سزد گر من هواجوي تو باشمبه جوي تو همه آبي روانست
به جان جوينده‌ي روي تو باشماگر چشمم ز رويت باز ماند
مرا بپذير تا گوي تو باشماگر زلفين چوگان کرد خواهي
زماني بر لب جوي تو باشمبه باغ صحبتت دلشاد و خرم
رها کن تا غزل‌گوي تو باشمنگارينا تو با چشم غزالي


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط