کاندر طريق عاشقي يک رنگ بيني بيش و کم | | در راه عشق اي عاشقان خواهي شفا خواهي الم |
عيسي ببايد ترجمان تا زنده گرداند به دم | | روزي بيايد در ميان تا عشق را بندي ميان |
چون حاصل عشق اين بود خواهي شفا خواهي الم | | چون ديده کوتهبين بود هر نقش حورالعين بود |
جان را ازان مدهوش کن کم کن حديث بيش و کم | | يک جرعه زان مي نوش کن سري ز حرفي گوش کن |
در عاشقي يکسان شمر شير فلک شير علم | | دردت بود درمان شمر دشوارها آسان شمر |
هر جا که باشي راد زي چون يافتي از عشق شم | | از خويشتن آزاد زي از هر ملالي شاد زي |
بس کن تو نام و ننگ را بر فرق فرقد زن قدم | | رو کن شراب رنگ را وز سر بنه نيرنگ را |
زي سر معني باز شو شکل حروف انگار کم | | بر سوز دل دمساز شو اول قدم جان باز شو |
خواهي وفا خواهي جفا چون دوست باشد محتشم | | بر زن زماني کبر را بر طاق نه کبر و ريا |
جز رخش رستم کي کشد رنج رکاب روستم | | عاشق که جام مي کشد بر ياد روي وي کشد |
چون زهره خنياگر بود از حور بايد زير و بم | | چون از پي دلبر بود شايد که جان چاکر بود |
سر سوي کل خويش نه تا نور بيني بي ظلم | | تا کي ازين سالوس و زه از بند چار ارکان بجه |
تا هيچ چيزي نشمري تاج قباد و تخت جم | | از کل عالم شو بري بگذر ز چرخ چنبري |
شو مدحت خورشيد دين بر دفتر جان کن رقم | | گر بايدت حرفي ازين تا گرددت عيناليقين |