بي تو يک روز بود نتوانم

بي تو يک روز بود نتوانم شاعر : سنايي غزنوي بي تو يک شب غنود نتوانم بي تو يک روز بود نتوانم نام جز تو شنود نتوانم يار جز تو گرفت نتوانم ديگران را ستود نتوانم چون ترا در خور تو بستايم کشت بي‌بر درود نتوانم کشت ديگر بتان ندارد بر بر تو کس را فزود نتوانم گر بتان زمانه جمع شوند گوي دولت ربود نتوانم جز به فر تو اي امير بتان جز به تو شاد بود نتوانم همه شادي من ز ديدن تست گر همي دل ربود نتوانم به زبان حال دل همي گويم ...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بي تو يک روز بود نتوانم
بي تو يک روز بود نتوانم
بي تو يک روز بود نتوانم

شاعر : سنايي غزنوي

بي تو يک شب غنود نتوانمبي تو يک روز بود نتوانم
نام جز تو شنود نتوانميار جز تو گرفت نتوانم
ديگران را ستود نتوانمچون ترا در خور تو بستايم
کشت بي‌بر درود نتوانمکشت ديگر بتان ندارد بر
بر تو کس را فزود نتوانمگر بتان زمانه جمع شوند
گوي دولت ربود نتوانمجز به فر تو اي امير بتان
جز به تو شاد بود نتوانمهمه شادي من ز ديدن تست
گر همي دل ربود نتوانمبه زبان حال دل همي گويم


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط