بي تو يک روز بود نتوانم بي تو يک روز بود نتوانمشاعر : سنايي غزنوي بي تو يک شب غنود نتوانمبي تو يک روز بود نتوانمنام جز تو شنود نتوانميار جز تو گرفت نتوانمديگران را ستود نتوانمچون ترا در خور تو بستايمکشت بيبر درود نتوانمکشت ديگر بتان ندارد بربر تو کس را فزود نتوانمگر بتان زمانه جمع شوندگوي دولت ربود نتوانمجز به فر تو اي امير بتانجز به تو شاد بود نتوانمهمه شادي من ز ديدن تستگر همي دل ربود نتوانمبه زبان حال دل همي گويم