اي مسلمانان ندانم چارهي دل چون کنم اي مسلمانان ندانم چارهي دل چون کنمشاعر : سنايي غزنوي يا مگر سوداي عشق او ز سر بيرون کنماي مسلمانان ندانم چارهي دل چون کنمصدهزاران دل براي عاشقي پر خون کنمعاشقي را دوست دارم عاشقان را دوسترعاجزم در کار خود يارب ندانم چون کنمسوختم در عاشقي تا ساختم با عاشقانآب درياها بسوزم عالمي هامون کنمآتشي دارم درين دل گر شراري بر زنممن ز ديده چون ببارم آبها افزون کنمآب درياها بسوزد کوهها هامون شودهر کجا من ني زنم از خون دل جيحون کنممسکن من در بيابان مونس من آهوانطوق فرمان را چو مه در گردن گردون کنمگر شبي خود طوق گردد دست من در گردنش