از پي تو ز عدم ما به جهان آمدهايم از پي تو ز عدم ما به جهان آمدهايمشاعر : سنايي غزنوي نز براي طرب و لهو و فغان آمدهايماز پي تو ز عدم ما به جهان آمدهايمما ازين معني بي نام و نشان آمدهايمعشق نپذيرد هستي و پرستيدن نفسکز غرور خود بي خود به زبان آمدهايمتا کي از نسبت بي اصل همي لاف زنيمدر مکانيم نه از بهر مکان آمدهايممانده در بند زمانيم و زمان ما را نهما در اسپردن اين راه به جان آمدهايمهر کسي راه ازين ره به قدم ميسپرد