ما کلاه خواجگي اکنون ز سر بنهادهايم شاعر : سنايي غزنوي تا که در بند کلهدوزي اسير افتادهايم ما کلاه خواجگي اکنون ز سر بنهادهايم ما بهاي هر کله اکنون سري بنهادهايم صد سر ار زد هر کلاهي کو همي دوزد وليک ما از آن چون شمع در پيشش به جان استادهايم او کلاه عاشقان اکنون همي دوزد چو شمع گر چه همچون سرو و سوسن نزد عقل آزادهايم بندهي او از سر چشميم همچون سوزنش تا غلام آن بهشتي روي حورا زادهايم سينه چشم سوزن و تن تار ابريشم شدست لاجرم ما از...