تا ما به سر کوي تو آرام گرفتيم تا ما به سر کوي تو آرام گرفتيمشاعر : سنايي غزنوي اندر صف دلسوختگان نام گرفتيمتا ما به سر کوي تو آرام گرفتيمدر کنج خرابات مي خام گرفتيمدر آتش تيمار تو تا سوخته گشتيمدر ميکده و مصطبه آرام گرفتيماز مدرسه و صومعه کرديم کنارهما در طلب دانه ره دام گرفتيمخال و کله تو صنما دانه و دامستاز بادهي آسوده همي جام گرفتيميک چند به آسايش وصل تو به هر وقتاين نيز هم از صحبت ايام گرفتيمامروز چه ار صحبت ما گشت بريده