چشم روشن بادمان کز خود رهايي يافتيم

چشم روشن بادمان کز خود رهايي يافتيم شاعر : سنايي غزنوي در مغاک خاک تيره روشنايي يافتيم چشم روشن بادمان کز خود رهايي يافتيم از قناعت پايگاه پادشايي يافتيم گر چه ما دور از طمع بوديم يک چندي کنون پشت بر کرديم و با حق آشنايي يافتيم ما ازين باطل خوران آشنا بيگانه‌وار کز «قل الله ثم ذرهم» موميايي يافتيم هرگز از بار حسد خسته نگردد پشت ما آخر اندر نشه‌ي اخرا رهايي يافتيم اول اندر نشه‌ي اولا گرفتار آمديم کار سرمان بود و آخر کار پايي يافتيم خاکپاي...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چشم روشن بادمان کز خود رهايي يافتيم
چشم روشن بادمان کز خود رهايي يافتيم
چشم روشن بادمان کز خود رهايي يافتيم

شاعر : سنايي غزنوي

در مغاک خاک تيره روشنايي يافتيمچشم روشن بادمان کز خود رهايي يافتيم
از قناعت پايگاه پادشايي يافتيمگر چه ما دور از طمع بوديم يک چندي کنون
پشت بر کرديم و با حق آشنايي يافتيمما ازين باطل خوران آشنا بيگانه‌وار
کز «قل الله ثم ذرهم» موميايي يافتيمهرگز از بار حسد خسته نگردد پشت ما
آخر اندر نشه‌ي اخرا رهايي يافتيماول اندر نشه‌ي اولا گرفتار آمديم
کار سرمان بود و آخر کار پايي يافتيمخاکپاي کمزنان شد توتياي چشم ما
چاکري کرديم تا کار کيايي يافتيمسر فرو برديم تا بر سروران سرور شديم
ما از آن بر پارسايان پارسايي يافتيمپارسايان هر زمان ناپارسا خوانندمان
شو گدايي کن که ما اين از گدايي يافتيمگر همي خواهي که باشي پادشا و پارسا
کاين سنا از سينه‌ي پاک سنايي يافتيمما گدايان را ز ناداني نکوهش چون کني


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط