گرچه از جمع بي نيازانيم گرچه از جمع بي نيازانيمشاعر : سنايي غزنوي عاشق عشق و عشقبازانيمگرچه از جمع بي نيازانيمکعبهي کعبتين بازانيممنصف منصف خراباتيمگاه از سوز رود سازانيمگاه سوزان در آتش عشقيمهمچو شمع از هوس گدازانيمهمچو مرغ از قفس شکسته شديممانده در جستجوي بازانيمگر چه کبکيم در ممالک خويشچون سنايي درو گرازانيممرغزار وصال يافتهايمزان که ما خاک بينيازانيمزاهدا خيز و در نماز آويزما هميشه ز شوق نازانيمگر تو از طوع و طاعه مينازي