او چنان داند که ما در عشق او کمتر زنيم شاعر : سنايي غزنوي يا دو چنگ از جور او در دامن ديگر زنيم او چنان داند که ما در عشق او کمتر زنيم تا به عشق بيوفايي ديگر آتش در زنيم هر زمان ما را دلي کي باشد و جاني دگر تا کي از هجران او ما دستها بر سر زنيم تا کي از ناديدنش ما ديدهها پر خون کنيم گاه آن آمد که ما با رود و رامشگر زنيم گاه آن آمد که بر ما باد سلوت برجهد ما به يک دم آتش اندر چرخ و بر چنبر زنيم گر فلک در عهد او با ما نسازد گو مساز گه ز...