چنگ در فتراک عشق هيچ بت رويي مزن شاعر : سنايي غزنوي تا به شکرانهي نخست اندر نبازي جان و تن چنگ در فتراک عشق هيچ بت رويي مزن يا چو مردان جان فدا کن گوي در ميدان فگن يا دل اندر زلف چون چوگان دلبندان مبند وآنچه از تو سر برآرد بت بود در هم شکن هر چه از معشوق آيد همچو دينش کن درست تا نماني ناگهان انگشت حيرت در دهن گرم رو باش اندرين ره کاهلي از سر بنه توشه رنجست و ملامت مرکب اندوه و محن راه دشوارست همره خصم و منزل ناپديد دست خدمت در رکاب سيد...