اي هوايي يار يک ره تو هواي يار زن
اي هوايي يار يک ره تو هواي يار زن
شاعر : سنايي غزنوي
آتشي بفروز و اندر خرمن اغيار زن اي هوايي يار يک ره تو هواي يار زن بر در هستي يکي از نيستي مسمار زن طبل از هستي خويش اندر جهان تاکي زني آز را بر روي آن قراي دعويدار زن با مي تلخ مغانه دامن افلاس گير تو چو مردان تکيه بر خمر و در خمار زن زاهدان ار تکيه بر زهد و صيام خود کنند بوسه بر خاک کف پاي ز خود بيزار زن دور شو از صحبت خود بر در صورت پرست چون زني کم با نديم زيرک هشيار زن چون خوري مي با حريف محرم پر درد خور بارگاهش هم برون از هفت و هشت و چار زن گر برون هفت چرخ و چار طبعست اين سخن کي بود جايز که گويي دم قلندوار زن تا تو اندر بند طبع و دهر و چرخ و کوکبي خاک بر چشم همه تيمارهي پندار زن قيل و قال و دانش و تيمار پندار رهند