گر رهي خواهي زدن بر پردهي عشاق زن شاعر : سنايي غزنوي من نخواهم جفت را از جفت بگذر طاق زن گر رهي خواهي زدن بر پردهي عشاق زن قصهي افلاک را بر تارک آفاق زن اين سخن بگذشت از افلاک و از آفاق نيز مهتري بر طاق نه پس آتش اندر طاق زن خواجگي در خانه نه پس آب را در خاک بند خرقه پوشان ريا را بر قفا مخراق زن جرعهاي درد صفا در ريز بر اصحاب درد لاف دقاقي برو با بوعلي دقاق زن اين دقيقه ديد نتوان کار از آن عاليترست