اي رخ تو بهار و گلشن من

اي رخ تو بهار و گلشن من شاعر : سنايي غزنوي همچو جانست عشق در تن من اي رخ تو بهار و گلشن من بي رخ تو جهان روشن من راست چون زلف تو بود تاريک عشق تو هر شبي ز روزن من همچو خورشيد و ماه در تابد عشق تو طوق گردن من دست تو طوق گردن دگري هر شبي از خروش و شيون من ماه را راه گم شود بر چرخ برزند بابهشت برزن من گر تو يک ره جمال بنمايي گر چه دادي به باد خرمن من خاک پايت برم چو سرمه به کار دست جور و بلا ز دامن من رنجه کن پاي خويش و کوته...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اي رخ تو بهار و گلشن من
اي رخ تو بهار و گلشن من
اي رخ تو بهار و گلشن من

شاعر : سنايي غزنوي

همچو جانست عشق در تن مناي رخ تو بهار و گلشن من
بي رخ تو جهان روشن منراست چون زلف تو بود تاريک
عشق تو هر شبي ز روزن منهمچو خورشيد و ماه در تابد
عشق تو طوق گردن مندست تو طوق گردن دگري
هر شبي از خروش و شيون منماه را راه گم شود بر چرخ
برزند بابهشت برزن منگر تو يک ره جمال بنمايي
گر چه دادي به باد خرمن منخاک پايت برم چو سرمه به کار
دست جور و بلا ز دامن منرنجه کن پاي خويش و کوته کن
بنهي بار خلق بر تن منرادمري کني به در نبري
بردمد لاله‌زار و سوسن منچون درآيي ز در توام به زمان
اي رخ تو بهار و گلشن منتا سنايي ترا همي گويد


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط