اي لعبت مشکين کله بگشاي گوي از آن کله

اي لعبت مشکين کله بگشاي گوي از آن کله شاعر : سنايي غزنوي مي خور ز جام و بلبله با ما خور و با ما نشين اي لعبت مشکين کله بگشاي گوي از آن کله وز مه فرود آويختي کرده به چنگ...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اي لعبت مشکين کله بگشاي گوي از آن کله
اي لعبت مشکين کله بگشاي گوي از آن کله
اي لعبت مشکين کله بگشاي گوي از آن کله

شاعر : سنايي غزنوي

مي خور ز جام و بلبله با ما خور و با ما نشيناي لعبت مشکين کله بگشاي گوي از آن کله
وز مه فرود آويختي کرده به چنگ اندر عجينمشک از هلال انگيختي وز لاله عنبر بيختي
خورشيدي اي جان يا قمر گر دل ببردي شو ببيناز هيچ مادر يا پدر چون تو نزايد يک پسر
من بر تو نگزينم دگر گر تو گزيني شو گزيناي ماهرو نيکو سير اي روي چو شمس و قمر
در پرده‌ي زنبور ني چون دو لب تو انگبينکس را چو تو گل سور ني در خلد چون تو حور ني


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط