گر نشد عاشق دو زلف يار بر رخسار او گر نشد عاشق دو زلف يار بر رخسار اوشاعر : سنايي غزنوي چون ز ما پنهان کند هر ساعتي ديدار اوگر نشد عاشق دو زلف يار بر رخسار اواين چه آفت رفت يارب بر من از ديدار اويک زمان در هجر و وصل او شود خرم دلمگر نشد جادو به رخ آن طرهي طرار اوغمزهي غماز او چون ميربايد جان و دلعمر يارب ميگذارم در غم تيمار اوگر نيابم وصل رويش باشد از وي اينقدر