تا کي از عشوه و بهانهي تو شاعر : سنايي غزنوي چند ازين لابه و فسانهي تو تا کي از عشوه و بهانهي تو غمزهي چشم جاودانهي تو شور و آشوب در جهان افگند اين چه فتنهست در زمانهي تو هيچ آشوب نيست در عالم هست امروز آستانهي تو کعبهي عاشقان سوخته دل گرد کوي و سراي و خانه تو عاشقانت همي طواف کنند دل عشاق آشيانهي تو اي همايون هماي کبک خرام انده عشق جاودانهي تو عاشقانت همي به جان بخرند