فتنهام بر قامت رعناي تو | | عاشقم بر لعل شکرخاي تو |
سرو شرمنده شد از بالاي تو | | ماه بر راه اوفتاد از روي تو |
از هواي چنگ روح افزاي تو | | پوست در تن خشک دارم همچو چنگ |
تا دل مسکين من شد جاي تو | | جان من شد مسکن رنج و بلا |
پس دم عيسي شدست آواي تو | | مرده را زنده کني ز آواي خويش |
گر پي وصلت بود سوداي تو | | باز بنما روي خود ايماهروي |
من دهم بوسه همي بر پاي تو | | تو دهي بوسه همي بر چنگ خويش |
توبهي او بشکند لبهاي تو | | گر سنايي گه گهي توبه کند |