تا بديدم زلف عنبرساي تو

تا بديدم زلف عنبرساي تو شاعر : سنايي غزنوي وان خجسته طلعت زيباي تو تا بديدم زلف عنبرساي تو آمدم بي‌جان و دل در واي تو جان‌و دل نزدت فرستادم نخست بنگر اين بي‌قيمت اندر...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تا بديدم زلف عنبرساي تو
تا بديدم زلف عنبرساي تو
تا بديدم زلف عنبرساي تو

شاعر : سنايي غزنوي

وان خجسته طلعت زيباي توتا بديدم زلف عنبرساي تو
آمدم بي‌جان و دل در واي توجان‌و دل نزدت فرستادم نخست
بنگر اين بي‌قيمت اندر جاي توبي دل و بي‌جان ندارد قيمتي
چشم خيره در رخ زيباي توآستين پر خون و ديده پر سرشگ
چون فشاني زلفک رعناي تومشک و عنبر بارد اندر کل کون
سرو از رشک قد و بالاي تومن نيارم ديد در باغ طرب
مه ز رشک روي روح افزاي تومن نيارم ديدن اندر تيره شب
تا نيارندم خط و طغراي توچون برون آيم ز زندان فراق
کشته گردم آخر اندر پاي توپس بجويم من ترا و عاقبت


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط