اي خواب ز چشم من برون شو اي خواب ز چشم من برون شوشاعر : سنايي غزنوي اي مهر درين دلم فزون شواي خواب ز چشم من برون شواي قد کشيده سرنگون شواي ديده تو خون ناب ميريزاز هستي خويشتن برون شوآتش به صفات خويش در زنناگاه به رستهي درون شوزان سگ بچهاي به کتف برگيربا رندي و عيبها عيون شوميگير درم قفا همي خوربا مهتر تونيان بتون شوکر مسجد را همي نخواني