اي ز آب زندگاني آتشي افروخته اي ز آب زندگاني آتشي افروختهشاعر : سنايي غزنوي واندر او ايمان و کفر عاشقان را سوختهاي ز آب زندگاني آتشي افروختههر چه در صد سال عقل ما ز جان اندوختهاي تف عشقت به يک ساعت به چاه انداختهوي جمالت مفلسان را کيسهها بردوختهاي کمالت کمزنان را صبرها پرداختهگه به لطف از لعل نوشين شمعها افروختهگه به قهر از جزع مشکين تيغها افراختهآن نگين لعل نوشين در زماني توختههر چه در سي سال کرده خاتم مشکينت واملاابالي گفته و بر ما جهان بفروختهما به جان بخريده عشق لايزالي را تو بازتختهي عمر سنايي شسته از آموختهاي ز آب روي خويش اندر دبيرستان عشق