کودکي داشتم خراباتي کودکي داشتم خراباتيشاعر : سنايي غزنوي مي کش و کمزن و خرافاتيکودکي داشتم خراباتيپارسايي شگرف و طاماتيپارسا شد ز بخت و دولت منصفتي بود مرورا ذاتيشيوهي خمر و قمر و رمز مدامهمچو بلخير گشت هيهاتيآنکه والتين ز بر ندانستيعدد سورهي لباساتيخوانده از بر هميشه چو الحمدمثل و نکتهي اشاراتيگويد امروز بر من از سر زهدمر مرا مايهي مباهاتيدوش گفتم ورا که اي دل و جانواصل هر گونهي کراماتيگر چه مستور و پارسا شدهايگفت: لا والله اي خراباتيگر يکي بوسه خواهم از تو دهي؟دل به قسمت بنه کماياتياي سنايي کما تريد خوشست