عشق و شراب و يار و خرابات و کافري شاعر : سنايي غزنوي هر کس که يافت شد ز همه اندهان بري عشق و شراب و يار و خرابات و کافري کفرش همه هدي شد و توحيد کافري از راه کج به سوي خرابات راه يافت برخاست از تصرف و از راه داوري بگذاشت آنچه بود هم از هجر و هم ز وصل بست او ميان به پيش يکي بت به چاکري بيزار شد ز هر چه بجز عشق و باده بود اينست دين ما و طريق قلندري برخيز اي سنايي باده بخواه و چنگ مردان به کار عشق نباشند سر سري مرد آن بود که داند هر جاي...