صبحدمان مست برآمد ز کوي

صبحدمان مست برآمد ز کوي شاعر : سنايي غزنوي زلف پژوليده و ناشسته روي صبحدمان مست برآمد ز کوي صبح ز تشوير همي کند روي ز آن رخ ناشسته‌ي چون آفتاب شوي جدا گشته ز زن زن ز شوي از پي نظاره‌ي آن شوخ چشم در طرب و خنده و درهاي و هوي بوسه همي رفت چو باران ز لب بوسه چنانست لبم گرد کوي بهر غذاي دل از آنوقت باز آتش رويش به شکنهاي موي ريخت همي آب شب و آب روز روي بگردان که نيابيش روي همچو سنايي ز دو رويان عصر
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
صبحدمان مست برآمد ز کوي
صبحدمان مست برآمد ز کوي
صبحدمان مست برآمد ز کوي

شاعر : سنايي غزنوي

زلف پژوليده و ناشسته رويصبحدمان مست برآمد ز کوي
صبح ز تشوير همي کند رويز آن رخ ناشسته‌ي چون آفتاب
شوي جدا گشته ز زن زن ز شوياز پي نظاره‌ي آن شوخ چشم
در طرب و خنده و درهاي و هويبوسه همي رفت چو باران ز لب
بوسه چنانست لبم گرد کويبهر غذاي دل از آنوقت باز
آتش رويش به شکنهاي مويريخت همي آب شب و آب روز
روي بگردان که نيابيش رويهمچو سنايي ز دو رويان عصر


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط