کجايي اي همه هوشت به سوي طبل و علم

کجايي اي همه هوشت به سوي طبل و علم شاعر : سنايي غزنوي چرا نباري بر رخ ز ديده آب ندم کجايي اي همه هوشت به سوي طبل و علم چرا فروشي دين را به ساز و اسب و درم چرا غرور دهي تنت را به مال و به ملک کمال يافت همه کار تو به باد و بدم تمام شد که ترا خواجگي لقب دادند غلام و اسب و سلاح و سوار و خيل و حشم به ذات ايزد اگر دست گيردت فردا تو خواه مير عرب باش و خواه شام عجم چو بر زنند بر آن طبل عزل خواجه دوال کجا شد آنهمه دعوي و لاف تو هر دم به گوش خواجه...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
کجايي اي همه هوشت به سوي طبل و علم
کجايي اي همه هوشت به سوي طبل و علم
کجايي اي همه هوشت به سوي طبل و علم

شاعر : سنايي غزنوي

چرا نباري بر رخ ز ديده آب ندمکجايي اي همه هوشت به سوي طبل و علم
چرا فروشي دين را به ساز و اسب و درمچرا غرور دهي تنت را به مال و به ملک
کمال يافت همه کار تو به باد و بدمتمام شد که ترا خواجگي لقب دادند
غلام و اسب و سلاح و سوار و خيل و حشمبه ذات ايزد اگر دست گيردت فردا
تو خواه مير عرب باش و خواه شام عجمچو بر زنند بر آن طبل عزل خواجه دوال
کجا شد آنهمه دعوي و لاف تو هر دمبه گوش خواجه فرو گويد زان زمان معني
وزين نشاط تو تا کي ايا سرشته به غمازين غرور تو تا کي ايا زبون قضا
ترا طمع که در انگشت تو کند خاتمکمر به دست تو آيد همي سليمان‌وار
هزار خانه‌ي درويش را به نوک قلمز کردگار نترسي و پس خراب کني
گليم موسي عمران و چادر مريمامين دينت لقب گشت پس چرا دزدي
که بر کني و بسوزي هزار بيت حرمز بهر ده درم قلب را نداري باک
بدين مروت و حلم و بدين سخا و کرمشراب جنت و حور و قصور مي طلبي
به حشر هيچي و ز هيچ نيز چيزي کمبدين عمل که تو داري مگر ترا ندهند
چنانکه اهل شياطين ز توبه‌ي آدمبدين قصيده ز من خواجگان بپرهيزند
ترا ز مير چه باک و ترا ز شاه چه غمسنايي ار تو خدا ترسي و خداي شناس


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط