جهان پر درد مي‌بينم دوا کو

جهان پر درد مي‌بينم دوا کو شاعر : سنايي غزنوي دل خوبان عالم را وفا کو جهان پر درد مي‌بينم دوا کو دلت پر درد و رخ چون کهربا کو ور از دوزخ همي ترسي شب و روز وليکن خواجه را در کف بها کو بهشت عدن را بتوان خريدن پس اين واماندگان را پيشوا کو خرد گر پيشواي عقل باشد چو برگ توت گشتي توتيا کو ز بهر نام و جان تا بام يابي قبا گيرم بيلفنجي بقا کو مگر عقل تو خود با تو نگفتست سحر گاهان ترا پشت دوتا کو درين ره گر همي جويي يکي را وليکن گاه معني...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جهان پر درد مي‌بينم دوا کو
جهان پر درد مي‌بينم دوا کو
جهان پر درد مي‌بينم دوا کو

شاعر : سنايي غزنوي

دل خوبان عالم را وفا کوجهان پر درد مي‌بينم دوا کو
دلت پر درد و رخ چون کهربا کوور از دوزخ همي ترسي شب و روز
وليکن خواجه را در کف بها کوبهشت عدن را بتوان خريدن
پس اين واماندگان را پيشوا کوخرد گر پيشواي عقل باشد
چو برگ توت گشتي توتيا کوز بهر نام و جان تا بام يابي
قبا گيرم بيلفنجي بقا کومگر عقل تو خود با تو نگفتست
سحر گاهان ترا پشت دوتا کودرين ره گر همي جويي يکي را
وليکن گاه معني شان گوا کوبه دعوي هر کسي گويد ترا ام
يتيمي در عرب چون مصطفا کوسراسر جمله عالم پر يتيمست
ولي شيري چو حيدر باسخا کوسراسر جمله عالم پر ز شيرست
زني چون فاطمه خير النسا کوسراسر جمله عالم پر زنانند
شهيدي چون حسين کربلا کوسراسر جمله عالم پر شهيدست
امامي چون علي موسي الرضا کوسراسر جمله عالم پر امامست
ولي مردي چو موسي با عصا کوسراسر جمله عالم پر ز مردست
حديثي چون حديث مصطفا کوسراسر جمله عالم حديثست
ولي عشق حقيقي با خدا کوسراسر جمله عالم پر ز عشقست
ولي پيري چو خضر با صفا کوسراسر جمله عالم پر ز پيرست
ولي حسني چو يوسف دلربا کوسراسر جمله عالم پر ز حسنست
ولي دردي چو ايوب و دوا کوسراسر جمله عالم پر ز دردست
ولي تخت سليمان و هوا کوسراسر جمله عالم پر ز تختست
ولي مرغي چو بلبل با نوا کوسراسر جمله عالم پر ز مرغست
ولي پيکي چو عمر بادپا کوسراسر جمله عالم پر ز پيکست
ولي مرکب چو دلدل خوش روا کوسراسر جمله عالم پر ز مرکب
ز مس هم زر نيامد کيميا کوسراسر کان گيتي پر ز مس شد
وليکن چون سناييشان سنا کوسنايي نام بتوان کرد خود را
تيزبيني پاکدستي رهبري عمخوار کوسر به سر دعويست مردا مرد معني دار کو
گفت اگر دعويست با حق مر ترا گفتار کوکرد اگر معنيست من معني همي خواهم ز تو
ور تو گويي هست از اين معني ترا آثار کوباستان دعوي نبود آخر زمان معني نماند
داده آوازي به ياران کي کسان دار کوچون غليواژند خلقان بر شده نزديک چرخ
ور به راه آدمي چون آدمت هنجار کوچيستي؟ مرغي ستوري آدمستي بازگو
ور به کوي مردماني عقل عقل آوار کوور طريقست سست داري کو تفکرها و فهم
تجربتهاي فنون قبه‌ي زنگار کوور مجسطي‌وار عقلي دور داري از خطا
دين اگر بار يار داري مرد مردا يار کوراه با همره روي همره نگويي تا کجاست
آب حنا بر تريد و سنگ بر رخسار کوور به شرع سيدي آگاهي از سر خداي
پاي بر دندان مار و دست بر دينار کوور پي بوبکر خواهي رفت بعد از مصطفا
يک دراعه‌ي هفده من ده سال يک دستار کوور به کوي عمري کو داد و کو مشک و مهار
سينه‌ي روشن بدين و ديده‌ي بيدار کوور در عثمان گرفتي شرم کو و حلم کو
تن فداي تيغ و جان در خدمت دادار کوور همي گويي که هستم چاکر شير خداي
ور جنيدي شست روزه معده‌ي ناهار کوگر تويي شبلي به يک سجده بنه ده روزه خوان
بر نشسته بر پلنگ و در دو دستت مار کوور همي گويي که چون بهلول من ديوانه‌ام
گاه آن آمد که گويي اي ملک ديدار کواينهمه کردي که گفتم وز همه پرداختي
پيش خوانده گفته را با گفته‌ها کردار کواي سنايي گر ترا تا روز محشر در شمار
يک جهان معشوق بينم عاشق غمخوار کوراه دين پيداست ليکن صادق دين‌دار کو
اي دريغا در جهان يک حيدر کرار کوعالمي پر ذوالخمارست از خمار خواجگي
با چنين ديوان بگو بند سليمان‌وار کوديو مردم بين که خود را چون ملايک ساختند
مر ترا پايي پر از خاک و سري پر خار کوگر به بوي و رنگ گويي چون گلم پس همچو گل
در چنين تشويش ملک اي زيرکان افسار کومعلف اسبان تازي را خران بگرفته‌اند
آن دعاي نوح و آن کشتي دريا بار کوگشت پر طوفان ز نااهلان زمانه چون کنم
پس چو مردان يک دمت بي‌زحمت اغيار کوهست پنجه سال تا تو لاف مردي مي‌زني
آن تجلاي جلال و وعده‌ي ديدار کوطور هست و «لن تراني» ليک چون موسي ترا
گرد هفت اقليم اکنون يک سپه‌سالار کوپيش ازين در راه دين بد صدهزار اسفنديار
آن حيا و حلم و عدل و صدق آن هر چار کويک جهان بوبکر و عثمان و علي بينم همي
آن اناالحق گفتن و آن دجله و آن دار کودر ره هل من مزيد عاشقي مرجانت را
سينه و ديده گهي پر نور و گه پر نار کوگر به جنت در به دوزخ رخت بنهي پس ترا
چهره همچون لاله‌زار و ديده لولو بار کوهم ز وصل و هم ز محنت چون محبان هر زمان
پس بجاي باد و خاک آرامش و رفتار کوبي رجا و خوف گر گويي که هستي خاک و باد
در ديار دردمندان يک در و ديار کوهو دج از معشوق و ربع از عاشقان خالي بماند
ليکن اندر دهر مردي عاقل و هشيار کوزين سخن چندان که خواهي خوانده‌ام در گوش عقل
گبر گفت ار چون مني پس بر ميان زنار کورفت گبري پيش گبري گفت هم کيش توام
پس نشان طاعتت بر روي چون دينار کوتو همي گويي که شب تا روز اندر طاعتم
اندر آن گلزار جانت را نواي زار کوطرفه مرغان بر درخت دين همي نالند زار
جلوه‌ي توحيد و برق خرمن اشرار کوچشم موسي تار شد بر طور غيرت ز انتظار
از لب داوود صوتي به ز موسيقار کواو ريا گر دم فرو بر بست از اسرار شوق
پس چو باز آخر دمي کردار بي‌گفتار کوسالها شد تا چو بلبل جملگي گفتي نکرد
مرده‌ي زنده کجا و خفته‌ي بيدار کوکي نهي در راه هستي تو زمام نيستي
باري آن دندان مار و زخم آن در غار کوگيرمت بوبکر نامت چون نداري صدق او
در ره اسلام عشق بوذر و عمار کوچون همي خواهي که عماري بوي بر ساق عرش
پس به دارالملک دين با اهرمن پيکار کوبا فرشته صلح کردي اي رفيق مدعي
چون سنايي پس تنت بيکار و جان در کار کوور ز راه نيکبختي خلوتي بگزيده‌اي
«نوبهار آمد نگارا باده‌ي گلنار کو»هم بدين وزن اي پسر پور خطيب گنجه گفت:
بار حکم نيکوان را مرد بايد مرد کواي سنايي عاشقي را درد بايد درد کو
طرقوا گويان جان را بانگ بردا برد کوپيش نوک ناوک دلدوز جانان روز حکم
بي‌اميد و بيم اشک لعل و روي زرد کودر همه معدن ز تف عشق چون ياقوت و زر
زان مي صاف ابد عمر ازل پرورد کونقشبند عقل و جان را در نگارستان عشق
کعبه نقش کعبتين و سبحه‌ي مهره‌ي نرد کومحرمان را در حريم عشق چون نامحرمان
چون سپيده دم دم صافي و باد سرد کوشب روان را از پي زلف شب و رخسار روز
پس ترا جان از دي امروز و فردا فرد کواز دي و امروز و فردا گر بگويد جان فرد
يک رفيق هم سرشت و هم دم و هم درد کواز براي انس جان اندر ميان انس و جان
پس براي جمع همچون شمعت از خود خورد کوگر همي دعوي کني در مجلس افروزي چو شمع
همچو گردون گرد گرد تنت گرداگرد کوور کمال ناقصان جويي همي بي علتي
چند گويي مرد هست ار مرد هست آن مرد کودر زواياي خرابات از چنين مستان هنوز
زان درخت امروز شاخ و بيخ و برگ و ورد کوبر درختي کاين چنين مرغان همي دستان زدند
يک فروغ و يک نسيم و يک نم و يک گرد کوز آتش و باد و ز آب و خاک ايشان يادگار


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.