چون سرو بغير از کف افسوس، برم نيست

چون سرو بغير از کف افسوس، برم نيست شاعر : صائب تبريزي از توشه بجز دامن خود بر کمرم نيست چون سرو بغير از کف افسوس، برم نيست غير از کشش بحر دگر راهبرم نيست چون سيل درين دامن صحراي غريبي هر چند بجز درد طلب همسفرم نيست از فرد روان خجلت صد قافله دارم نقشي که ز دل محو شود در نظرم نيست چون آينه و آب نيم تشنه‌ي هر عکس اميد گشايش ز نسيم سحرم نيست چون غنچه‌ي تصوير، دلم جمع ز تنگي است در مصرم و هرگز ز عزيزان خبرم نيست زندان فراموشي من رخنه ندارد...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چون سرو بغير از کف افسوس، برم نيست
چون سرو بغير از کف افسوس، برم نيست
چون سرو بغير از کف افسوس، برم نيست

شاعر : صائب تبريزي

از توشه بجز دامن خود بر کمرم نيستچون سرو بغير از کف افسوس، برم نيست
غير از کشش بحر دگر راهبرم نيستچون سيل درين دامن صحراي غريبي
هر چند بجز درد طلب همسفرم نيستاز فرد روان خجلت صد قافله دارم
نقشي که ز دل محو شود در نظرم نيستچون آينه و آب نيم تشنه‌ي هر عکس
اميد گشايش ز نسيم سحرم نيستچون غنچه‌ي تصوير، دلم جمع ز تنگي است
در مصرم و هرگز ز عزيزان خبرم نيستزندان فراموشي من رخنه ندارد
استادگي بخل در آب گهرم نيستصائب همه کس مي‌برد از شعر ترم فيض


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط