نه پشت پاي بر انديشه ميتوانم زد شاعر : صائب تبريزي نه اين درخت غم از ريشه ميتوانم زد نه پشت پاي بر انديشه ميتوانم زد وگرنه بر سر خود تيشه مي توانم زد به خصم گل زدن از دست من نميآيد برون چو رنگ ازين شيشه ميتوانم زد خوشم به زندگي تلخ همچو مي، ورنه به قلب چرخ جفاپيشه ميتوانم زد اگر ز طعنهي عاجز کشي نينديشم که بوسه بر دهن شيشه ميتوانم زد ازان ز خنده نيايد لبم به هم چون جام گلي که من به سر تيشه ميتوانم زد نديده است جگرگاه بيستون در...