طي شد زمان پيري و دل داغدار ماند

طي شد زمان پيري و دل داغدار ماند شاعر : صائب تبريزي صيقل شکست و آينه‌ام در غبار ماند طي شد زمان پيري و دل داغدار ماند شد زندگي و طول امل برقرار ماند چون ريشه‌ي درخت که ماند به جاي خويش اين آشيانه‌اي که ز ما يادگار ماند خواهد گرفت دامن گل را به خون ما اين غنچه ناشکفته برين شاخسار ماند ناخن نزد کسي به دل سر به مهر ما با صد هزار عقده‌ي مشکل ز کار ماند دست من از رعونت آزادگي چو سرو گردي که بر جبين من از کوي يار ماند نتوان ز من به عشرت روي...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
طي شد زمان پيري و دل داغدار ماند
طي شد زمان پيري و دل داغدار ماند
طي شد زمان پيري و دل داغدار ماند

شاعر : صائب تبريزي

صيقل شکست و آينه‌ام در غبار ماندطي شد زمان پيري و دل داغدار ماند
شد زندگي و طول امل برقرار ماندچون ريشه‌ي درخت که ماند به جاي خويش
اين آشيانه‌اي که ز ما يادگار ماندخواهد گرفت دامن گل را به خون ما
اين غنچه ناشکفته برين شاخسار ماندناخن نزد کسي به دل سر به مهر ما
با صد هزار عقده‌ي مشکل ز کار مانددست من از رعونت آزادگي چو سرو
گردي که بر جبين من از کوي يار ماندنتوان ز من به عشرت روي زمين گرفت
کوه غمي که بر دلم از روزگار ماندصائب ز اهل درد هم آواز من بس است


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط