اشک است، درين مزرعه، تخمي که فشانيم شاعر : صائب تبريزي آه است، درين باغ، نهالي که رسانيم اشک است، درين مزرعه، تخمي که فشانيم هر چند که چون بيد سراپاي زبانيم از ما گلهي بيثمري کس نشينده است هر چند که چون خواب بر احباب گرانيم بيداري دولت به سبکروحي ما نيست کز قامت خم گشته در آغوش کمانيم چون تير مداريد ز ما چشم اقامت عمري است درين ميکده از درد کشانيم گر صاف بود سينهي ما، هيچ عجب نيست آمادهي پرواز چو اوراق خزانيم موقوف نسيمي است ز هم...