بيا، که عمر من خاکسار ميگذرد شاعر : فخرالدين عراقي مدار منتظرم، روزگار ميگذرد بيا، که عمر من خاکسار ميگذرد به لب رسيد و غم دل فگار ميگذرد بيا، که جان من از آرزوي ديدارت که از جهان ز غمت زار زار ميگذرد بيا، به لطف ز جان به لب رسيده بپرس که نااميد ز درگاه يار ميگذرد بر آن شکسته دلي رحم کن ز روي کرم که بر درت ز سگان صدهزار ميگذرد چه باشد ار بگذاري که بگذرم ز درت؟ خود از نشانهي جان بيشمار ميگذرد مکش کمان جفا بر دلم، که تير غمت ...