در کوي تو لوليي، گدايي

در کوي تو لوليي، گدايي شاعر : فخرالدين عراقي آمد به اميد مرحبايي در کوي تو لوليي، گدايي با آنکه نرفته بود جايي بر خاک درت گداي مسکين محروم چراست بي‌نوايي؟ از دولت لطف تو، که عام است از دست غمت شکسته پايي پيش که رود؟ کجا گريزد؟ از درگه پادشه گدايي مگذار که بي نصيب ماند هر دم به مبارکي لقايي چشمم ز رخ تو چشم دارد هر لحظه به تازگي بقايي جانم ز لب تو مي‌کند وام جز در دل تنگ جايگايي جستم همه جاي را، نديدم ننمود مرا جز ابتدايي...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
در کوي تو لوليي، گدايي
در کوي تو لوليي، گدايي
در کوي تو لوليي، گدايي

شاعر : فخرالدين عراقي

آمد به اميد مرحباييدر کوي تو لوليي، گدايي
با آنکه نرفته بود جاييبر خاک درت گداي مسکين
محروم چراست بي‌نوايي؟از دولت لطف تو، که عام است
از دست غمت شکسته پاييپيش که رود؟ کجا گريزد؟
از درگه پادشه گداييمگذار که بي نصيب ماند
هر دم به مبارکي لقاييچشمم ز رخ تو چشم دارد
هر لحظه به تازگي بقاييجانم ز لب تو مي‌کند وام
جز در دل تنگ جايگاييجستم همه جاي را، نديدم
ننمود مرا جز ابتداييبي روي تو هر رخي که ديدم
دادم دل خود به اژدهاييدل در سر زلف هر که بستم
دستم نگرفت آشناييدر بحر فراق غرق گشتم
راهم ننمود رهنماييدر باديه‌ي بلا بماندم
جز عکس رخت جهان نماييدر آينه‌ي جهان نديدم
هست آن چو سراب يا صداييخود هر چه بجز تو در جهان است
از تيرگي جهان صفاييفي‌الجمله نديد ديده‌ي من
يابم مگر از درت عطايي؟اکنون به در تو آمدم باز
از خاک در تو توتياييدر چشم نهاده‌ام که يابم
مرغي است که نيستش نواييدر گلشن عشق تو عراقي


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط