لاح صباح الوصال در شموس القراب

لاح صباح الوصال در شموس القراب شاعر : فخرالدين عراقي صاح قماري الطرب دار کوس الشراب لاح صباح الوصال در شموس القراب داد ز لعل خودم در عقيق مذاب شاهد سرمست من ديد مرا در خمار جام طرب زاي او کرده نهادم خراب چهره‌ي زيباي او برده ز من صبر و هوش ديد جهاني دگر برتر ازين نه نقاب من ز جهان بي‌خبر، کرد دل من نظر ذره‌ي آن آفتاب سايه‌ي آن مهر ناب ساحت آن دلگشاي روضه‌ي آن جانفزاي جان متعجب درو کينت گشاد عجاب دل متحير درو کينت جهاني عظيم گفت بگويم...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
لاح صباح الوصال در شموس القراب
لاح صباح الوصال در شموس القراب
لاح صباح الوصال در شموس القراب

شاعر : فخرالدين عراقي

صاح قماري الطرب دار کوس الشرابلاح صباح الوصال در شموس القراب
داد ز لعل خودم در عقيق مذابشاهد سرمست من ديد مرا در خمار
جام طرب زاي او کرده نهادم خرابچهره‌ي زيباي او برده ز من صبر و هوش
ديد جهاني دگر برتر ازين نه نقابمن ز جهان بي‌خبر، کرد دل من نظر
ذره‌ي آن آفتاب سايه‌ي آن مهر نابساحت آن دلگشاي روضه‌ي آن جانفزاي
جان متعجب درو کينت گشاد عجابدل متحير درو کينت جهاني عظيم
گفت بگويم تو را گر نکني اضطرابهاتف مشکل گشاي گشت مرا رهنماي
کرد جمال آشکار از تتق بي‌حجابعکس جمال قديم نور بهاي قدير
لخلخه‌ي خوي او کرد جهان مستطابشعشعه‌ي روي او کرد جهان مستنير
صبح ضميرش به شب مطلع صد آفتابنور جبينش به روز مشرق صبح يقين
چشم دل پاک او مشرق ام‌الکتابديده‌ي ادراک او ناظر احکام لوح
پرتو انوار او محرق نور حجابخاطر وقاد او کاشف اسرار غيب
در ملکوتش خيم در جبروتش قباباز رغبوتش فراغ وز رهبوتش امان
در دلش افروخته ز آتش موسي شهابدر دم او تافته از دم عيسي نشان
بهر دلش دم بدم از خم خلقت شرابساقي لطف قدم داده به جام کرم
باز شده در خروش سينه‌ي او کاب آبکرده دو صد بحر نوش تا شده يکدم ز هوش
اشرق مستهترا من سطوات‌القراباصبح مستبشرا من سبحات‌الجمال
راح بانواره ظلمت ليل ارتيابلاح من اسراره طلعت صبح‌اليقين
هم کنف انبيا صاحب حق کاميابراهبر اصفيا پيشرو اوليا
غوث همه انس و جان معتق مالک رقابشيخ شيوخ جهان قطب زمين و زمان
واجد حق‌اليقين هادي مهدي خطابناشر علم‌اليقين کاشف عين‌اليقين
مکمل کامل صفات عالي عالي‌جنابمفضل فاضل پناه عالم عالم نواز
نشنوي از آسمان جز زکريا جوابپرسي اگر در جهان کيست امام‌الامام؟
آمدي از حق يقين وحي بدو صد کتابنيستي ار مستحيل از پس آل رسول
در کف دريا و شش هفت فلک يک حبابدر نظر همتش هر دو جهان نيم جو
طالب مطلوب را از در او فتح بابسالک مسلوک را در بر او بازگشت
کعبه‌ي افضال او مامن اهل‌العقابسده‌ي اقبال او قبله‌ي اهل ثواب
تربت اقدامه کحل عيون النقابنظرة انعامه روح قلوب الصدور
خاطر من شب پره مدح تو خورشيد تاباي به تو روشن جهان ذره چه گويد ثنا؟
مجلس داود را نغمه طنين ذبابپيش سليمان چو مور تحفه‌اي آرم ملخ
بو که دهد بوي او درد دلم را گلابخاک درت را از آن دردسري مي‌دهم
تا کنيم روز عرض با خدمت هم رکابچنگ به فتراک تو زان زده‌ام بنده‌وار
درگه رحمان بود عاجزکان را مبدر کنف لطف تو برده عراقي پناه
گويدم احسنت قد جرت کنوزالصوابگر شنود مصطفي مدحت حسان تو
تا بود انفاس خلق در دو جهان بي‌حسابباد به انفاس تو زنده دل عاشقان
خاک کف پاي تو اهل زمين چون ترابچاکر درگاه تو اهل سما چون ملوک


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط