ندانم تا چه کارم اوفتادست

ندانم تا چه کارم اوفتادست شاعر : عطار که جاني بي قرارم اوفتادست ندانم تا چه کارم اوفتادست به يک ساعت هزارم اوفتادست چنان کاري که آن کس را نيفتاد همان در روزگارم اوفتادست...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ندانم تا چه کارم اوفتادست
ندانم تا چه کارم اوفتادست
ندانم تا چه کارم اوفتادست

شاعر : عطار

که جاني بي قرارم اوفتادستندانم تا چه کارم اوفتادست
به يک ساعت هزارم اوفتادستچنان کاري که آن کس را نيفتاد
همان در روزگارم اوفتادستهمان آتش که در حلاج افتاد
خلل در اختيارم اوفتادستدلم را اختياري مي‌نبينم
شماري بي‌شمارم اوفتادستمگر با حلقه‌هاي زلف معشوق
دلي پر انتظارم اوفتادستمگر در عشق او ناديده رويش
نصيب از وي خمارم اوفتادستشبي بوي مي او ناشنوده
سر خود در کنارم اوفتادستهزاران شب چو شمعي غرقه در اشک
مصيبت‌هاي زارم اوفتادستهزاران روز بس تنها و بي کس
که چشمي اشکبارم اوفتادستاگر تر دامن افتادم عجب نيست
نظر بر کار و بارم اوفتادستکجا مردي است در عالم که او را
که تا او هست کارم اوفتادستنيفتاد آنچه از عطار افتاد


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط