آيينهي تو سياه رويي است شاعر : عطار او را چه خبر که ماهروي است آيينهي تو سياه رويي است کورا گه پشت و گاه روي است آن آينه ميزداي پيوست گر کرده تو را به راه روي است آن پشت ز عشق روي گردان هر ذره اگر سياهروي است کز عشق چو آفتاب گردد پس در خور آن کلاهروي است نه چرخ کلاه فرق عشق است او را همه در گناه روي است تا اين رويش نگردد آن روي او را سوي پيشگاه روي است هر ذره که هست در دو عالم آن را که به عز و جاه روي است نتواند يافت...