گر نبودي در جهان امکان گفت شاعر : عطار کي توانستي گل معني شکفت گر نبودي در جهان امکان گفت بس که گفت و بس گل معني که رفت جان ما را تا به حق شد چشم باز يک نفس ننشست و يک ساعت نخفت بي قراري پيشه کرد و روز و شب بر سر آورد و به خون دل بسفت بس گهر کز قعر درياي ضمير بهتر از ما راهبر نتوان گرفت پاکرو داند که در اسرار عشق وآنچه ما گفتيم در عالم که گفت آنچه ما ديديم در عالم که ديد زانکه راز گفت نيست از ما نهفت آنچه بعد از ما بگويند آن ماست...