رفتم به زير پرده و بيرون نيامدم شاعر : عطار تا صيد پردهبازي گردون نيامدم رفتم به زير پرده و بيرون نيامدم هر لحظه همچو چرخ دگرگون نيامدم چون قطب ساکن آمدم اندر مقام فقر تا هرچه بود از همه بيرون نيامدم بنهادهام قدم به حرمگاه فقر در تا همچو غنچه با دل پر خون نيامدم زر همچو گل ز صره از آن ريختم به خاک کم نيستم به هيچ، گر افزون نيامدم از اهل روزگار به معيار امتحان هر چند چون هماي همايون نيامدم همچون مگس به ريزهي کس ننگريستم در زير بار...