بي لبت عالمي شکر چکنم | | بي رخت در جهان نظر چکنم |
زحمت هندوي بصر چکنم | | رويت اي ترک اگر نخواهم ديد |
رخت آلودهي نظر چکنم | | چون دريغ آيدم رخت به نظر |
من خطيري نيم خطر چکنم | | دو جهان گرچه سخت با خطر است |
از سر کوي تو گذر چکنم | | چون سر موي تو به از دو جهان |
من بدين عمر مختصر چکنم | | گر عزيز است عمر مختصر است |
چشم کور است و گوش کر چکنم | | همه عالم جمال و آواز است |
من حيران بي خبر چکنم | | چون خبر دادن از تو ممکن نيست |
چون زبان نيست کارگر چکنم | | گرچه جان موج ميزند از تو |
دست با کوه در کمر چکنم | | چون ز کاهي بسي ضعيف ترم |
هيچ باشد من اين قدر چکنم | | گر کنم صد هزار قرن سجود |
با لب خشک و چشم تر چکنم | | گفته بودي که خشک و تر در باز |
بي تو با آب بر جگر چکنم | | آتش دل به است بي تو مرا |
چون ز هم ريخت بال و پر چکنم | | گفتيم بال و پر زن از طلبم |
من هيچ آخر اين سفر چکنم | | چون مسافر تويي و من هيچم |
من سرگشته پا و سر چکنم | | چون تو جويندهي خودي بر من |
من چو حلقه برون در چکنم | | چون دروني تو و برون کس نيست |
تا تو باشي همه دگر چکنم | | در درون کش مرا و محرم کن |
فرد بايد مرا حشر چکنم | | محو شد درغم تو فرد فريد |